برای کاظم چلیپا
این مطلب به عنوان متن نمایشگاه پیشگامان نقاشی معاصر با مروری بر آثار کاظم چلیپا و ایرج اسکندری در موزه هنرهای معاصر تهران نوشته شد.
چلیپای نقاشزاده زلال
پسر که نشان از پدر داشته باشد، بيگانه نخواهد بود با خودش و زمانهاش؛ خاصه که پدر، دل در گرو هنر ارجمند نقاشي قهوهخانهای داشته باشد و پسرش در هواي خوش آن عطر و بوی ساده و بيريا و همراه با سیمای شخصیتهای پردههای شکوهمند نقاشی خیالینگاری نفس کشيده و باليده باشد. اين حکايت کاظم چليپاست؛ نقاش پرآوازه امروز که ديروزهاي نوجواني و نورستگي را در حوالي و حواشي جادوي نقاشيهاي پدر سر کرد تا خود، بدل شد به يکي از نامآوران و سرآمدان جنبش هنر انقلاب.
در اين عبارات و توصيفات، نه مبالغه و اغراقي هست و نه جملهپردازي و تعارفي، چرا که همين اوراق تقويم سي و چند ساله، خود گواهي است صادق و بيريا که چگونه نام کاظم چليپا بر نقاشي امروز ايران نقش بست و چون چليپايي خوشترکيب بر صفحه نقاشي انقلاب پيچيد و بر آن ماندگار شد.
اما اين افتخار، اتفاق نبود: عرقريزان روح و نگاه نافذ و ناقد چليپا بود که پلهپله و آرامآرام، او را به اوج رساند؛ از بيان ساده و صريح دغدغهها و عصيانهاي پر تب و تاب جانش، تا رسيدن به کمال پختگي و شعور شاعرانه در نقش و نقاشيهاي روحنواز و ماندگارش.
با اين همه، پشت همه اين گشتوگذارها و درنورديدن عرصههای نو، يک نفر، تنها يک نفر، بوده و هست. همان نقاشزاده زلال و هنرمند بيحاشيهاي که دل و جان دردمندش برای همه ارزشهای پاک انسانی میتپيده و ميتپد: کاظم چليپا.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.