نشریه گرافیک - شماره 15

من تصویرگری هستم که از نقاشی می آید

در روزگار دور مدتی به عنوان عکاس، خبرنگار و گزارشگرکار می‌کردم و با رسانه‌های مختلف آن زمان از جمله مجله گرافیک همکاری داشتم. این گفت‌وگوی سال‌های دور من (۱۳۷۳) با آیدین آغداشلو  (گرافیست، تصویرگر و  نقاش) در شماره ۱۵ مجله گرافیک منتشر شده است. البته متن اصلی گفت‌وگو کامل‌تر و مفصل‌تر بوده که به سلیقه تحریریه، کوتاه و تنظیم مجدد شده است.

 

 

کفت‌وگو با آیدین آغداشلو

به بهانه انتشار کتاب گزیده نقاشی‌ها

من تصویرگری هستم که از نقاشی می‌آید

 

لطف کنید به عنوان شروع اندکی از خودتان و فعالیت‌های هنری‌تان برای ما صحبت کنید.

در مقدمه همین کتابی که اخیراً در آمده و ظاهراً بهانه این گفت‌و‌گو است شرح نسبتاً مفصلی چه خودم و چه آقای کریم امامی در باب این زندگی داده‌ایم، که چه گذشته و چند و چون شروع کار و غیره… اما به هرحال… نقاشی را مثل هر نقاش حرفه‌ای دیگر از بچگی شروع کردم. از ۱۴ سالگی کارهایم را فروختم، از ۵ ، ۶ سالگی مشغله دائمی‌ام نقاشی بوده، همیشه به‌عنوان یک نقاش حرفه‌ای تمام‌وقت کارکرده‌ام. مدتی به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفتم و پس از چندی دانشکده را رها کردم. همان قدر به عنوان نقاش کار کردم که به عنوان یک گرافیست، و هنوز هم اگر کار گرافیکی باب طبعم باشد آن را زمین نمی‌گذارم. دوره‌های مختلفی را در کارم طی کردم و این کتابی که اخیراً منتشر شده در حقیقت نوعی کارنامه اعمال من است در حیطه نقاشی، نقاشی قدیمی ایرانی و گرافیک. بنابراین اگر شرح حالی قرار باشد بازگو شود در همین حدودها می‌شود. متولد ۱۳۱۹ هستم. مهاجر قفقازی هستم – از اسمم پیداست – و در رشت به دنیا آمده ام. از سال ۱۳۳۰ تا به حال هم در تهران زندگی کرده‌ام.

در مورد کتابتان و بخش‌های مختلف آن توضیحی بفرمائید.

فکر چاپ این کتاب از ناشر کتاب خانم منیژه ناصری است. من در حقیقت هیچ علاقه‌ای به گردآوری کارهایم، یا مرتب کردنشان، یا حتی ردیابی‌شان هم نداشتم.

این که چرا من این کار را نمی‌کنم. این است که یکی من یک نقاش حرفه‌ای هستم. به همین دلیل وقتی کار را فروختم آن را از خودم جدا می‌دانم و نه تنها وقتی که کار را می فروشم، بلکه حتی وقتی که کار تمام می‌شود ۲۴ ساعت کار را دور و برم نگه می‌دارم و نگاه می‌کنم و بعد از آن دیگر هیچ ارتباطی با آن ندارم. کار به کلی از من جدا و دور می‌شود و انگار نه انگار. بعضی وقت‌ها که بر می‌گردم نگاهش می‌کنم از بخش‌هایی از آن خوشم می‌آید و از بخش‌هایی هم زیاد راضی نیستم، فکر می‌کنم می‌توانست بهتر از این باشد. ولی به هرحال آن کار دیگر زندگیش را از من جدا می‌کند و زندگی خودش را در پیش می‌گیرد. حالا سر از کجا در می‌آورد برایم مهم نیست. دلبستگی و وسوسه‌ای را که بعضی از دوستانم به کارهایشان دارند من ندارم. در نتیجه خود چاپ این کتاب به همین علت دچار اشکال شد که آن را بعدا عرض می‌کنم. بر می‌گردم به فکر چاپ این کتاب که خانم منیژه ناصری به من پیشنهاد کرد، ایشان قبلاً دو جلد کتاب چاپ کرده بودند از قاسم حاجی زاده نقاش معتبر سال‌های قبل از انقلاب و از حجت‌الله شکیبا که نقاش مشهور بعد از سال‌های انقلاب است.

من هم از این فکر استقبال کردم. مجموعه‌ای از مقاله‌هایم را هم سه سال پیش منتشر کرده بودم به نام از خوشی‌ها از حسرت‌ها که این هم یک جور کارنامه تحویل دادن بود. یعنی فکر کردم برگزیده‌ای از مقاله‌ها را چاپ کنم که فکر این کتاب هم از آقای داود موسایی بود که نشر فرهنگ معاصر را دارند و من هم این برگزیده مقاله‌ها را جمع کردم. فکر کردم خب اگر به عنوان آدمی که ازش مراقبت کرده‌اند و در سختی و خوشی حمایتش کرده‌اند، این دین آدمی است که می‌خواهد به نوعی ادای دین کند و نامه اعمالش را ارائه بدهد و بگوید که مراقبتی که از من شده احتمالاً بیهوده نبوده. در مورد نقاشی‌هایم هم فکر کردم که اشکالی ندارد که این کار را بکنم ولی از این لحظه به بعد یک کار طولانی، خسته کننده و پیچیده شروع شد. به این خاطر که نقاشی‌ها در اختیار من نبودند. من در منزل خودم حداکثر ۵ یا ۶ نقاشی دارم که آنها را هم به همسرم و فرزندانم هدیه کرده‌ام. من یک نقاش حرفه‌ای هستم و فکر می‌کنم نقاشی به محض اینکه تمام شد باید برود به منزل مردم و دیگر از این لحظه ارتباطش هم با نقاشی قطع می‌شود. بنابراین اگر پیامی را حامل است‌، باید وظیفه خودش را انجام بدهد؛ پیام را نقل کند و منتشر کند. در نتیجه شروع کردیم به گشتن دنبال نقاشی‌ها. بخش عمده‌ای از این نقاشی‌ها در ایران نبود، بخش قابل توجهی دست کسانی بود که اینها راخریداری کرده بودند و من نمی‌دانستم کجا هستند، مقداری عکس هم که داشتم عکس‌های خیلی ساده و غیر حرفه‌ای بود که بعضی‌هایشان را در همین کتاب آورده‌ام و این به نظر من معجزه لیتوگرافی و چاپ بود که به این خوبی از کار در آمده‌اند.

بخشی از کارها را اصلاً نمی‌دانستم کجا هستند. این بخشی بود که در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۶ نقاشی کرده بودم و هیچ مدرکی از آنها نداشتم. به طور کاملاً تصادفی سه تا از این مجموعه را در جاهای مختلفی پیدا کردم که یکی از آنها اصلاً قابل چاپ نبود و دوتای دیگر اصل کارها بود که گرفتم و چاپ شد. به این ترتیب در مجموع، این کتاب شامل دو پنجم مجموعه نقاشی‌های من است.

همین اسمی که برایش انتخاب کرده‌اند درست است. یعنی برگزیده‌ای از نقاشی‌ها، و مجموعه نقاشی‌ها نیست. ولی همین برگزیده به هرحال نشان می‌دهد که آدم چطوری کار کرده، چطوری تحقیق کرده، حوادث، روزگار، رشد ذهنیتش و عناصر دیگر -حتی عناصر بازدارنده ای که در زندگی نقاش وجود داشته-، چطوری حاصل شده، و این حاصل را با فروتنی تمام در اختیار همه کسانی گذاشتم که اهل هنر و اهل نظر هستند و نظرشان چه سلبی و چه اثباتی، بسیار بسیار برای من محترم خواهد بود. همان نامه اعمال است که اشاره کردم و بیش از این هم جایگاهی برایش قائل نیستم.

مراحل چاپ این کتاب در بهترین وضعی طی شد. من فکر می‌کنم که تمام کسانی که دست‌اندرکار بودند نهایت مهر و سلیقه و مهارت حرفه‌ای‌شان را نثار این کار کردند و هیچ دریغ نکردند؛ از خانم ناصری که با گشاده دستی و با قبولی تام و تمام هر نوع پیشنهادی را – حتی اگر با هزینه سنگینی هم همراه می شد- پذیرفتند، تا دیگران.  بعد، در مرحله اسلایدها که کار بسیار پیچیده‌ای بود در حد عالی توسط سعید بهروزی انجام شد. بعد در مرحله لیتوگرافی، کار لیتوگرافی را آقای جوهری و همکارانش آقای امام بخش و آقای نادر به عهده گرفتند و این کار را به عالی‌ترین وجه انجام دادند. در مرحله چاپ، فروغ دانش که  از بهترین چاپخانه‌هایی است که من تا به حال دیده ام و آقای حسین عسگری که از دوستان قدیم من بودند سرپرستی کار را  به عهده گرفتند و با همکارانشان کار را با لیاقت تمام به ثمر رساندند.

من به اینها مدیون بودم و باید این تشکر را از همه می‌‌کردم و فکر می‌کنم کتابی که در آمده – حالا به هر حال نقایصی دارد هر حاصلی – مجموعه قابل توجهی است. از نظر چاپ بخش‌هایی که در این کتاب منظم شده بر اساس چند‌گانگی کارهایی است که من انجام داده‌ام. در حقیقت دنباله همان تقسیم‌بندی عملی کارهای من است. من در وجوه مختلفی کار کرده‌ام. یک بخشی که علاقه همیشگی من به هنرهای قدیمی را نشان می‌دهد (چون که من می‌خواستم هنرهای قدیمی را بشناسم پس عملا ً کار کردم. از تذهیب و تشعیر و گل و پرنده و مینیاتور و خوشنویسی و غیره، همه این ها را سعی کردم در حد توان مقدور بیاموزم)، از این‌ها نمونه‌های مختلفی در این کتاب هست که باید فصلی جداگانه می‌داشت که اسمش را گذاشتیم، دیدار با گذشته. کارهایی هم بود از آغاز کارم با زمینه‌ای تقریباً سورئالیستی که ردشان در کارهای سالهای اخیرم همچنان قابل تشخیص است. این‌ها وضعیت‌های انسانی بودند که در اول کتابم چند نمونه‌اش (دو نمونه‌اش حداقل) هست. از اولین نمایشگاهم در ۱۳۵۴ نوعی مشغله ذهنی را تعقیب کردم که تبدیل شد به مجموعه نقاشی‌های امروزم‌. این مجموعه با نقاشی‌های دوره رنسانس اروپا آغاز می‌شد که نقاشی‌ها را پاره می‌کردم و صدمه می‌زدم و این‌ها به همین شکل ادامه داشت تا بعدها که دستمایه کارم تغییر کرد و با عناصر هنرهای قدیمی ایران که در آن‌ها مهارت کافی کسب کرده بودم شروع کردم به کار کردن. این هم باز هم ادامه همان (خاطرات انهدام) بود منتهی اسم این گروه را مشرقی‌ها گذاشتم. اسم گروه اول‌، یعنی گروهی که با دوره رنسانس کار می‌شد مغربی‌ها بود. حالا هم دوره جدیدی از کارم را شروع کرده‌ام که فقط یک نمونه از این دوره در انتهای این کتاب است که نیم‌تنه مردی است و با رنگ‌های تیره و کدر کار شده. این شروع دوره جدیدی از کار من است که امیدوارم این دوره را با تعداد قابل ملاحظه‌ای به جایی برسانم. این دوره تقریباً شباهت اندکی به دوره‌های قبلی دارد. ولی در این عین حال رد همان دوره‌های در این‌ها هم دیده می‌شود. خوب این طبیعی است، برای اینکه همان آدم است که کار می‌کند و مخلوق جدیدی به دنیا نیامده است. در دوره‌ای که من نقاشی آبرنگ می‌کشیدم، باغی را که متروک مانده بود یافتم و شروع کردم به نقاشی از جاهای مختلفش. نکته جذاب این باغ که اسم این مجموعه شد یادداشت‌های باغ ملک، جذابیت این باغ در این بود که هرچه انسان ساخته بود منهدم شده بود و هرچه که مربوط به طبیعت بود؛ درخت‌ها، حوض، جوی آب و… همچنان سرپا و سرافراز سرجای خودش مانده بود و خیلی خیام‌وار، در این باغ گذر عمر را می‌دیدم و ماندگاری جهان را و ناپایداری عمرهای کوتاهی را که این همه به خاطرش می‌جنگیم. همیشه گفتم من در کنار نقاشی‌هایم یک گرافیست هم بوده‌ام. اغلب وقتی می‌خواهم راجع به خودم نظر بدهم می‌گویم من ایلوستریتور و تصویرگری هستم که از نقاشی می‌آیم و نقاشی هستم که از ایلوستریشن می‌آید. تأثیر این‌ها برهم انکار ناپذیر است. این تقسیم بندی کتاب است. به علاوه‌ی نقاشی‌هایی که پراکنده بودند و از جاهای مختلفی می آمدند: مثل تک چهره مادرم، یا تک چهره‌ای که از همسرم کشیده بودم و متاسفانه نشد که در کتاب بگذارم و مجموعه کارهایی که به طور متفرقه انجام داده بودم. ولی کارهای گرافیک در حقیقت یک بخش عمده کتاب است. کارهای گرافیک بخشی است که برای خود من خیلی مهم است چون همانطور که گفتم همیشه یک گرافیست هم بوده‌ام. بیشتر کارهایی که در این کتاب آمده کارهای بعد از سال ۱۳۵۸ من‌اند و به اصل کارهای قبل از این دورانم دسترسی پیدا نکردم.

کارهای گرافیکی بعد از سال ۱۳۵۸ من عموماً گرافیک فرهنگی بوده‌اند و گرافیک تجاری کار نکرده‌ام. چون بعد از سال ۱۳۵۸ معلمی کردم، به خاطر گذران زندگی به گرافیک تجارتی رو نیاورم و فکر کردم حالا که بخشی از زندگی من از راه فروختن نقاشی‌هایم و کار معلمی می‌گذرد، بد نیست فقط گرافیک فرهنگی کار کنم. از این دوره عموماً جلد کتاب کار کردم، و با فروتنی فکر می‌کنم از کسانی هستم که از سال ۱۳۵۸ به بعد طراحی جلد کتاب را جدی گرفتم و قبولاندم و خیلی خوشحالم و مقداری هم آفیش کارکردم که متأسفانه اصل خیلی از آفیش ها را نتوانستم پیدا کنم و در نتیجه نشد در کتاب از آنها استفاده کنم. بدم نمی‌آمد آفیشی را که برای فیلم حاجی واشنگتن علی حاتمی کشیده بودم و اصلش مفقود شده و معلوم نیست کجاست می‌توانستم در این کتاب بیاورم. از جلد کتاب‌ها، آنهایی که در دسترس بوده در اینجا آمده. ولی خوب اهمیت این بخش این است که من تعدادی از کتاب‌هایی را که جلدشان را نقاشی کرده بودم و خودم دوست داشتم و سفارش دهنده نپذیرفته بود و یا به علل مختلف چاپ نشده بود، در اینجا چاپ کردم. از این نمونه‌ها صورت ونگوگ است برای جلد کتابی که قرار بود منتشر شود و من این نقاشی را دقیقاً از روی یکی از صورت‌های ونگوگ دوباره‌سازی کردم، طوری که هرضربه جهت قلمش را با همان نواخت دوباره سازی کردم. کار خیلی خاصی بود. انگار که من داشتم جعل می‌کردم صورت ونگوگ را تا جای کار اصلی جا بزنم. از این جهت برای من خیلی جالب بود. ولی سفارش دهنده حتی نمی‌خواست پنج هزار تومان بابت این کار مفصل و پیچیده به من بدهد. این بود که ترجیح دادم نقاشی را پیش خود نگه دارم. هر گرافیستی به هرحال از این گرفتاری‌ها دارد. چند تا کار اینطوری هست که بدم نمی‌آمد مردم ببیند.

مجموعه تصویرگری‌هایی که در این کتاب آمده، البته باز مجموعه کارهای من نیست. شاید کارهای گرافیکی که از ۱۳۵۸ تا امروز کشیده ام از ۲۰۰ اثر تجاوز کند ولی دراین کتاب شاید چیزی دوروبر ۲۰ تا ۳۰ تا آمده باشد. اما خوب، مشت نمونه خروار است. همین‌ها هم مشخص می‌کند که آدم چطوری کار کرده. تصویرگری‌ها با وسایل مختلفی کار شده‌اند. مثلاً صورت کمال‌الملک دوباره سازی شده از روی نیم رخی است که خودش کشیده، و با گواش کار شده، جای این که با رنگ روغن کار شود.

گواش وسیله مطلوب من است و معمولا خیلی راحت با آن کار می کنم، ولی کارهایی که با آبرنگ کار شده‌اند هم کم نیستند؛  مثل صورت ناصرالدین شاه. کارهای با مداد رنگی هم هست. از نمونه‌هایی که دوست دارم صورتی است که با آبرنگ و مداد رنگی کار شده و این ترکیب استفاده از چند وسیله باهم را دوست دارم.

یک نمونه که متاسفانه دیر به چاپ رسید و من دوست داشتم در این مجموعه باشد جلد کتاب شعرهای خانم مرسده لسانی بود. نوشته‌ای بود که از لای پارگی جلد کتاب بیرون آمده بود.

بسیاری از کارهای گرافیکم مستقیماً از نقاشی‌هایم می‌آیند. تأثیر قطعی نقاشی‌هایم هست. مثل نقاشی بارون درخت نشین یا نقاشی‌هایی که برای کتاب‌های بیضایی کشیده‌ام، که بعضی آنها را می‌سوزاندم و بعضی را پاره‌ می‌کردم که از نقاشی‌های سوخته شده قدیمی‌ام می‌آیند. در کار گرافیک خودم را دیزاینر یا مدیر هنری نمی‌دانم. خودم را یک تصویرگر می‌دانم که هیچ ابایی هم ندارم از اینکه حتی فکر کارم را یک مدیر هنری بدهد که متاسفانه در ایران مدیر هنری نداریم و این یکی از نقایص اصلی کار گرافیک ما هست.

تکنیک و روش کار هنری‌تان چیست؟ روش خاصی دارید و آیا از سبک خاصی پیروی  می‌کنید؟

شاید اگر بخواهیم اسمی برای این نوع نقاشی بگذاریم از شیوه‌ای که در قدیم هم بوده و الان هم هست می‌شود کمک گرفت. به تعبیر ساده می‌توانیم آن را – هنر درباره هنر – بدانیم. شیوه‌ای که نقاشی پیشینیان را موضوع کار قرار می‌دهد. در حال حاضر بسیاری از نقاش‌های معروف دنیا این کار را می‌کنند. یکی از آنها نقاش پاپ آرت آمریکایی روی لیکنستین است که از نقاشی‌های قدیمی استفاده می‌کند و آنها را دگرگون و دوباره‌سازی می‌کند. نقاش دیگری هم هست که در آلمان کار می‌کند. آرنولف راینر که در سال‌های اخیر با نقاشی‌های دوره رنسانس کار می‌کند. روش متداولی است این، ولی اسم سبک به این شیوه نمی‌شود اطلاق کرد. در دوران ما سبک را خیلی آسان نمی‌توان به کار برد. واقعا سبک‌ها دیگر به آن صورت قدیمی مشخص نیستند، به آن صورت نظریه پردازانه نیستند. شاید در این دوران کسانی که کار می‌کنند، مثلاً به عنوان پست مدرنیست‌ها. ولی پست‌مدرنیست‌ها هم آنقدر شباهت‌ها و عکس‌العمل‌ها و حسن‌هایی دارند که در یک جمع بندی می‌شود زیر یک عنوان تقریبی قرارشان داد. زیر یک سقف مشکل می‌شود جایشان داد.

ولی در حقیقت هر چیزی که من می‌کشم، بر می‌گردد به هر آنچه که من هستم. من نقاش حرفه‌ای خود‌آموخته‌ای هستم که به تاریخ هنر مسائل نظری هنر همیشه علاقه داشتم. هنر قدیم ایران را می‌شناختم و می‌شناسم و همیشه علاقه خیلی زیادی در حد عشق به  هنرهای قدیمی ایرانی داشته‌ام. درباره نقاشی مطالعه کرده‌ام و مسایل نظری نقاشی برایم اهمیت داشته. شیوه‌های مختلف نقاشی را آموختم، با هر وسیله‌ای، با هر ابزاری کار کردم برای اینکه بتوانم اگر اندیشه‌ای با ابزار خاصی بیان می‌شود کم نیاوردم. خوب این مجموعه‌ای است که مشغله ذهنی و هنری من است. حالا اگر من مشخصاً آدم تلخی بوده باشم. برخلاف ظاهر با نشاط و دلداری‌دهنده معلمانه‌ام و اگر آدم همیشه مرگ‌اندیشی بوده باشم، این مرگ‌اندیشی و تلخی با آن مجموعه مشغله‌های ذهنی درباره هنر و فن‌شناسی اگر ادغام بشود و همراه شود، قاعدتاً باید حاصل جمع این مجموعه بشود که من هستم. اگر آدمی بوده باشم که ریا نورزیده باشم، تقلب نکرده باشم و سعی کرده باشم هرچه که هستم را تصویر کنم.

بدون اینکه واقعا بخواهم زیادی مثل طاووس چتر بزنم و فخر بفروشم و مهارت فنی‌ام را به رخ بکشم‌. در مجموع چنین آدمی باید چنان کارنامه‌ای ازش باقی بماند. حالا این که چه جایی دارد و چه جایگاهی. یعنی من در زندگی آیا موفق شده‌ام و توانسته‌ام حاصل عمرم، حاصل اندیشه‌ام و حسم را به تصویر دربیاورم، و نه بصورتی مستقیم، بلکه بصورت درونی‌تر و با لایه‌های متعدد –که نهایت آرزوی من است- آن وقت اگر صداقت داشته باشم، راضی می‌شوم از این که آن حاصل به نقد در بیاید و کسانی این را با ذهن و روح و حس خودشان همراه بیابند و خوششان بیاید و کسانی این را از مقوله‌ای دیگر بشمارند و دوست نداشته باشند. و خیلی دوست دارم که از نظر هردو را بشنوم. اغلب که شعر سعدی را می‌خوانم پیش خودم می‌گویم که من هم همین را می‌خواستم بگویم. او به جای من گفته. حالا اگر من در حد بسیار نازل‌تری در جاهایی چیزهایی را توانسته باشم بگویم که حرف دل آدم‌های دیگر بوده و از قول آنها گفته باشم، آن وقت است که فکر می‌کنم بهترین پاسخی است که دریافت کرده‌ام.

شما به عنوان یک  پیشکسوت هنر، آیا فکر می‌کنید که نقاش یا گرافیست باید به هرچیز با زاویه دید خاصی نگاه کند یا آن جوهره وخلاقیت و به قول شما مشغله ذهنی است که زاویه دید را می‌دهد؟

فکر می‌کنم هر هنرمندی که به ثمر رسیده باشد. به چیزها همان طور نگاه می‌کند. یعنی به خودی خود این عمل اتفاق می‌افتد. ببیند، نقاشی مثل فرانسیس بیکن با نگاهی بسیار تلخ به جهان نگاه می‌کند. خودش هم مثل کارهایش است، آدمی است که تا هشتاد و اندی سالگی که عمر کرد تنها بود و بسیار منزوی. نقاشی‌هایش تصویرگر همان زندگانی است. هر نوع اثر هنری بازگو کننده زندگی هنرمندش است، چه در سینما، چه در نقاشی، چه در شعر و در هرجایی. پس اثر هنری، از معنای هنرمندش صحبت می‌کند. اگر که هنرمند باشد، لازم نیست واقعاً سعی کند از جایگاه معینی نگاه بکند. آن نگاه به خودی خود معین خواهد بود و دیدگاه‌های متفاوت هنرمندان فضیلتی بر هم ندارد. هنرمندی ممکن است حماسی کار کند مثل فردوسی. هنرمندی ممکن است به ظاهر به نظر برسد که مثل سعدی دارد حدیث نفس می‌کند که در واقع این طور نیست و سعدی چیزی عمده‌تری را بیان می‌کند. یا نقاشی ممکن است مثل فرانسیس بیکن جهان تلخی را بازگو کند و در عین حال، نقاش دیگری مثل پیکاسو بازگو کننده هنرمندی باشد که گوشه چشمی هم به مسائل اجتماعی دارد، اما جستجو را شالوده شکنی را و شمایل شکنی نقاشی ما قبل خودش را به عنوان مسئله اصلی یا بخشی از وظایف خودش تلقی بکند. روح پرتکاپوی آدمی مثل پیکاسو در کارهایش منعکس است. دوره‌های مختلف کاری‌اش نشان می‌دهد که یک آدم چطور در حال تکاپو بوده است. اما نقاشی مثل بیکن که مثال زدم، کارهای اخیرش را که می بینید تفاوت چندانی با کار های گذشته‌اش ندارد. این آدم یک نگاهی دارد به جهان که نگاه بسیار تلخی است و درباره آدم تنهاست. بنابراین این اتفاق به خودی خود خواهد افتاد. چه بخواهیم و چه نخواهیم هنرمند همیشه کارش را انتخاب نمی‌کند، بسیاری از اوقات انتخاب می شود. یعنی او دارد در یک دالان ناگزیر با شیب تند می‌دود، که به هر حال در سرشت و تقدیرش است. و در سرنوشت او هست که بدود و جلو برود تا از این پیچ و خم‌ها آزاد بشود.

 

روش آموزشی شما در کلاس‌هایتان چطور است؟ آیا برای تدریس، متد و سلیقه خاصی دارید؟

طبیعتاً هرکسی که درس می‌دهد معنای خودش را منتقل می‌کند. من وقتی معلمی را به عنوان شغل انتخاب کردم – و این آخرین شغلی بود که در جوانی ممکن بود فکر کنم که انتخاب خواهم کرد-، بسیار راضی و مفتخر شدم از انجامش. فکر کردم اگر صاحب معنایی شده باشم در طول سال‌ها، رد دین بشود و منتقل بشود و مثل ثروت می‌ماند، آدم وقتی ثروتی را انباشت، باید رد کند به مردم یعنی باید دوباره پس بدهد به جایی که گرفته. من هر چه که آموختم ازدوروبرم بود، از معلم‌هایم، از کسانی که مرا یاری و همراهی کردند. فکر کردم که حالا وقتش است که به فرزندان همان‌ها را باید برگردانم. بنابراین تا به الان هم که دوام آورده‌ام – چون معلمی بسیار دشوارتر از چیزی است که می شود فکر کرد – خواستم که آموخته‌هایم را بیاموزم به فرزندان کسانی که از آنها آموختم.

 

همانطور که می‌دانید در گرافیک پرداختن به اجزا منفرد اشیا چه به صورت ذهنی و چه عینی، در هر دو حالت فرم به صورت انتزاعی مطرح می شود. ما در نقاشی هم به این کارها بر می‌خوریم. حالا این آثار را اگر بخواهیم تقسیم‌بندی کنیم. این آثار را جزو آثار گرافیکی می‌دانیم یا آثار نقاشی‌؟

هنر گرافیک را جزو هنرهای مستقیم می‌دانم. اولاً کار گرافیک قطعا هنر است و هنری است که مخاطب خودش را به صورت مستقیم دارد و پیامش را هم باید سریع‌تر از نقاشی برساند. این وظیفه‌ای است که بر عهده‌اش قرار دارد و بحث مفصلی است که در اینجا فکر نمی‌کنم مجالی برای آن باشد. فکر می‌کنم در آن بخشی از کار که مستقیم‌تر می‌خواهم پیامی بدهم و مستقیم‌تر دارم مخاطب خودم را مورد خطاب قرار می‌دهم، کارها به نوعی ایلوستریتو می‌شود. آخرین نقاشی‌ای که اولین نمونه دوره جدید کارهای من است، بسیار مستقیم‌تر است. در نتیجه من حتی برای این که این را تاکید بکنم نوشته‌ای را زیرش گذاشتم که آن را شبیه پوستر کردم. کاملا ً تعمدی من خواستم بگویم نقاشی‌های جهان معاصر اعلامیه‌هایی هستند از نظریه‌های یک هنرمند.

بنابراین یک پوستر ماحصل نقطه نظر و زاویه دید هنرمندی است که آن را خلق کرده و دارد در مورد معینی با صراحت تام و تمام چیزی را به بیننده‌اش منتقل می‌کند و بیننده‌هایش را دعوت نمی‌کند تا بیایند در یک جایی مثل گالری کار را ببیند، بلکه خودش با پوستر میان مردم می‌رود. پس در اینجا مخاطب  مستقیم است و من سعی کردم این را منتقل کنم که من در این نقاشی برعکس ظاهر پیچیده‌اش به نوعی مخاطب مستقیم دست زده‌ام و فکر نمی‌کنم اگر به پوستر شبیه شده تنزل پیدا کرده. بلکه فکر می‌کنم از وسیله‌ای دارم استفاده می‌کنم که می‌طلبد این ابزار را و این فکر را. حرف من درباره رنج انسان است و تنهایی‌اش. به همین سادگی و به  همین سرراستی. این مجموعه نقاشی‌ها درباره رنج انسان تنها، انسان زخمی است و درباره شفاعت فرشتگان است. یعنی همان آرمانی که نقاشی تیره را به رنگ‌های طلایی و لاجوردی و سبز و زرد و قرمز مزین می‌کند. خوب این آن قدر ساده است که حد ندارد. شاید هم ساده از کار درنیامده باشد، اما می‌خواستم ساده باشد. مثل یک پوستر. و سعی کردم با اضافه‌کردن یک سطر نوشته به زیر آن جنبه پوستر گونه آن را تشدید کنم. و این تعمدی است. اینها قطعا در همدیگر تاثیر می‌گذارد. بعضی از مهم‌ترین نقاشی‌های پاپ آرت از گرافیک تجاری می‌آیند و ردیابی اینذکه چه زمینه‌ای و کجا تأثیر می‌گذارد، البته به خودی خود کار جذابی برای یک محقق است.  نظرم را کلی‌تر بگویم و آن این که در جهان معاصر ما این خصلت جامعیت یا اختصاصی بودن شکل قدیمی‌اش را دیگر ندارد. هنر در بخش‌هایی بسیار تخصصی‌تر از قدیم شده و  است. اما درعین حال انسان‌هایی که پشت هر اثر هنری ایستاده‌اند، جامع‌تر از انسان‌های گذشته هستند. یعنی ازمجموعه‌ای انباشته دارند سود می‌برند که در کارهایشان آن مجموعه را ترکیب می‌کنند و به صورت یک اثر در می‌آورند. پس هر اثر هنری ممکن است از ده‌ها هنر دیگر تاثیر گرفته باشد تا به این شکل در بیابد. اما درعین حال هنرمندی که اثر را به وجود می‌آورد صاحب حاصل نهایی است.

 

من بیش ازاین وقت شما را نمی گیرم. اگر اجازه بدهید یک سئوال دیگر مطرح کنم. چرا از شما نمایشگاه نمی‌بینیم یا اگر هم بگذارید خیلی کم و در کوتاه مدت است؟

این وظیفه هنرمند است که اثرش را به معرض نمایش بگذارد. برای به قضاوت طلبیدن، برای پاسخ گرفتن، برای تاأثیر گذاشتن و برای فروختن. غیر از این هم اداست. اما من شخصاً ترجیح می‌دهم تا وقتی که اتفاق تازه‌ای در زندگی هنری یک هنرمند نیفتاده، همان نمایشگاه‌ها را دائماً تکرار نکند. این نظر کلی من است. این یکی از ملاحظاتی بوده که من تا حالا داشته‌ام. اما کارهایی که اخیراً شروع کرده‌ام فکر می‌کنم نوع دیگری از بیان را دارند در خودشان شکل می‌دهند. البته حرف یک نقاش کم و بیش همان است که همیشه می‌زند. اما می‌تواند متحول هم بشود، می‌تواند به ابزار بیانی تازه‌ای دست پیدا بکند. می‌تواند حتی حس خودش را بپالاید و حتی دگرگون بشود. این هم هست. به شعرهای تازه‌ی منوچهر آتشی نگاه کنید، آدمی است که سی سال است دارد شعر می‌گوید و تازه حالا به یک ثمری رسیده که قابل قیاس با شعرهای پانزده، بیست سال پیش نیست. پس حق است که من هر بار مجموعه های تازه اش را با اشتیاق  زیاد می خوانم و لذت می برم. من هم فکر می کنم شاید حالا وقتش رسیده باشد که این مجموعه تازه‌ام را –اگر کامل شود – به نمایش بگذارم.  اما در عین حال، نه چندان دل خوشی دارم از وضعیت عرضه نقاشی در این سال‌ها و نه از کیفیت تقاضای آن.  فکر می‌کنم نقاشی ناب، نقاشی پیشتاز کمتر مطرح است. بسیاری از نقاشی‌های مورد علاقه خریداران، نقاشی‌های تزئینی است. نقاشی‌هایی است که به درد چشم نواز بودن می‌خورد و انسان را به تفکر، به عکس‌العمل و به پاسخگویی برنمی‌انگیزد. چیزی را در جایی به حرکت در نمی‌آورد. بیشتر به قصد تخدیر کردن ساخته می‌شود. و لطف دروغین و مجهولی را با نقاشی‌های تزئینی، نقاشی‌های سالنی‌، نقاشی‌هایی با قیمت خیلی گزاف برای آدم‌های خیلی پولدار عرضه می‌کند. من دل خوشی از این‌ها ندارم. یک‌بار هم یک‌جا گفتم مهم‌ترین نمایشگاه سال‌های اخیر، همان نمایشگاه خانه کلنگی بود که دوستان وشاگردان من برپا کردند و دیوارهای خانه‌ای را که ۱۰ روز بعد قرار بود منهدم بشود نقاشی کردند. با نقاشی‌های بسیار خوبی که با پیشتازترین نقاشی‌های معاصر دنیا می‌توانست قابل قیاس باشد و می‌توانست برابری کند. جای این جور نقاشی‌ها را خیلی خالی می‌بینم. نقاشی آبستره خیلی کم فروش می‌رود. نقاشی‌های جدی و خالص کم فروش می‌رود و بازاری ندارد . من دلم خیلی شکست وقتی که یکی از نقاشان مهم آبستره ما ۴۵ تا از کارهایش را برد به نمایشگاهش و بعد ازیک هفته، هر چهل و پنج تا را برگرداند به خانه‌اش. اینها دل من را می‌شکند در نتیجه خیلی به این بازار دل نبستم. دیگر این که فکر می‌کنم نقاش‌ها از هم دور و جدا افتاده‌اند. و هرکسی دیگری را خلاف خودش تصور می‌کند و این رفتار دلپذیری نیست. فکر می‌کنم هنرمندان ما باید علو طبع، سعه صدر و بزرگواری بیشتری از خودشان نشان بدهند. حتی اگر از گروه ها و نحله‌های فکری مختلف باشد. بنابراین من همین‌جا پیشنهاد می‌کنم اگر موزه هنرهای معاصر یک نمایشگاه مشترکی از کارهای آقای مسلمیان. آقای حسین خسروجردی و بنده بگذارد، من حاضرم که در این نمایشگاه جمعی شرکت کنم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 − 7 =