برای جشنواره هنر جوان
این مطلب را در سال ۸۵ و به عنوان یادداشت دبیر، برای بروشور سومین جشنواره هنر جوان نوشتم.
این کتانیهای رنگی از پایان سخن نمیگویند
کتانیهایی که در تصاویر ملاحظه میکنید، متعلق به جوانانی است که کسب و کارشان، هنر است. منظورمان این نیست که از این راه نان میخورند و ارتزاق میکنند، بلکه میخواهیم بگوییم که هنر، مثل شغل، جزیی همیشگی و جدانشدنی از زندگی آنهاست.
این جوانان با همدیگر عهد بسته و همپیمان شدهاند که با کتانیهایشان در جادهی هنر قدم بردارند و به مفاد این پیمان نانوشته وفادار بمانند:
۱- هیچگاه خستگی و نومیدی و ایستادن را در دستور کارشان قرار ندهند و اگر خسته شوند، لحظهای بایستند، نفسی تازه کنند و دوباره راه را ادامه دهند.
۲-هیچگاه و در هیچ شرایطی، به دوستان هم مسیرشان پشت پا نزنند و حتی اگر دیدند یکی از بچهها به هر دلیلی در میانهی راه مانده است، دستش را بگیرند و از زمین بلندش کنند تا راه را ادامه بدهد.
۳- آنها در این مسیر طولانی و بی انتها به کسانی بر میخورند که سن و سالی ازشان گذشته است؛ در این مواقع، لحظهای به احترام موی سفید آنها سرعتشان را کم کنند. حتی – چه اشکالی دارد؟ -لحظاتی را همپای همسفرهای سن و سالدار شوند و از خاطرات و خطرات آنها بپرسند تا بتوانند بقیه مسیر را با سرعتی بیشتر و چشمانی بازتر طی کنند.
۴- به هیچ وجه از مواد نیروزای کاذب و یا اصطلاحاً «دوپینگ» استفاده نکنند. دوپینگ در این دوی ماراتنی که با کتانیهای رنگی تعریف کردهایم. یعنی استفادهی آنی از انرژیهای حاضر آمادهی دیگران و سرقت از تجربههای آنان. بچههایی که – خدای ناکرده – میخواهند از طریق دوپینگ طی طریق کنند، تردید نکنند که خیلی زود دستشان رو میشود و بعد برای همیشه از گردونهی مسابقه حذف خواهند شد.
۵- فراموش نکنند که ورزشکاران حرفهای، با آمادگی جسمانی و روانی کامل پا به میدان مسابقه میگذارند و تجدید قوا را هم هیچگاه از یاد نمیبرند. پس آنها هم با «دیدن»، «دوباره دیدن»، «خواندن» و «شنیدن»، در خود به ذخیرهی انرژی بپردازند. اگر غیر این باشد، یا در اوایل و یا در میانهی راه، سوخت تمام میکنند و مجبورند در جا بزنند. آن وقت است که کتانیهای رنگی، معنا و مفهوم اصلیشان را از دست میدهند و تبدیل به شیئی بی ارزش میشوند.
حالا ما هم که بیرون گود ایستادهایم و تماشاچیان این جوانان دونده هستیم، با خود عهد و پیمانی میبندیم و قول جانانه میدهیم که به این پیمان، وفادار باشیم:
۱- فراموش نکنیم که جوانها برای سرعت گرفتن، نیاز به تشویق دارند. پس باید لحظهای از تشویق و انگیزهآفرینی در آنها کوتاهی نکنیم تا لحظهای به چیزی به نام خستگی و رکود فکر نکنند. اولین تشویق، همین است که ببینند ما با چشمانی کاملاً باز شاهد دویدن آنها هستیم و این حرکت شتاب آلود آنها از چشم ما نیفتاده است و دیگر این که منتظریم به آنها که زودتر به پایان خط میرسند، جایزهای – به رسم یادبود- بدهیم و بگوییم که حالا به ادامهی راه فکر کنید.
۲-در کنارههای جاده اصلی، علائمی نصب کنیم که راه و چاه را نشان بدهد تا صاحبان کتانیهای رنگارنگ به بیراهه نروند.
۳- اگر هر جوانی، به هر دلیلی نتوانست با تمام سرعت و قدرت بدود، به او سرکوفت نزنیم و نگوییم که مسیر آمده را برگردد تا دوباره به نقطهی صفر برسد. بلکه بگذاریم او هم راه را طی کند، اگرچه کندتر و دیرتر.
۴- در تمام مسیر، تابلوهایی دیدنی به نمایش بگذاریم که هم چشمنواز باشد و خستگی را از روح و جانشان بزداید و هم به شکلی کاملاً پنهان و غیر مستقیم، تجربیات و دستاوردهایی روندگان این راه را نشانشان بدهد.
۵- به همهی پوشندگان کتانیهای رنگارنگ، به یک چشم نگاه کنیم و به این نیندیشیم که برخی از آنها را پیش از شروع مسابقه میشناختهایم. چرا که همگی بر سر یک مسأله توافق کردهایم که این کتانیهای رنگی، از پایان سخن نمیگویند. پس، هر کس که آنها را بپوشد و قواعد پیماننامه را رعایت کند، حق برنده شدن دارد. هر کس هم که ناظر این دوی ماراتن است، تنها میتواند به تشویق برندگان اصلی بپردازد و حق تکذیب دیر رسیدگان را ندارد. زیرا چه بسا که آنها هم پس از مکث و مجالی دوباره، انرژی بگیرند و در ادامهی مسیر به دوستانشان برسند. پس همه حق دارند در این جادهی بی انتها قدم بردارند و یا تماشاچی روندگان راه باشند؛ به شرط آن که رعایت مفاد پیماننامه را فراموش نکنند تا جهان هنر و البته دنیای جوانان هنرمند، هم عادلانه باشد و هم زیبا.
امیر عبدالحسینی
دبیر جشنواره هنر جوان
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.