برای عبدالمجید حسینی راد
این مطلب را برای انتشار در دوهفتهنامه تندیس به یاد استاد فقیدم دکتر عبدالمجید حسینیراد نوشتم.
فراتر از یک هنرمند
“بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید” *
وقتی همراه و همدلی عزیز به جهانی دیگر میرود انگار بخشی از خاطرات مشترک ما را با مرگش زنده میکند؛ خاطراتی خاکخورده و فراموششده که دوباره از پستوهای ذهن بیرون میآیند و جان میگیرند. رفتن شتابآلود و غمناک هنرمند گرامی و استاد ارجمند دکتر عبدالمجید حسینی راد هم از این قاعده خارج نبود و گذشتنش از آستانه این جهان خاکی، بر پا خاستن خاطرهها و یادهای دور بود، خاصه برای من که به حساب اوراق تقویم، چیزی قریب به هفده سال سعادت موانست و رفاقت با او را داشتم. حالا که به گذشته برمیگردم اولین تصاویری که از او به یاد میآورم، برمیگردد به سالهای پرشور درس. یعنی سال های آخر دانشگاه و آن زمان که مشتاق آموختن و غرقه شدن در جهان رویایی رنگ و نقش و طرح شدم. همان سالهایی که با نظر استاد ارجمندم جناب دکتر مصطفی گودرزی به حوزه هنری رفتم و از اولین چیزها که در ذهنم ماندگار شد لبخند بیتوقع مردی بود در مرکز هنرهای تجسمی حوزه که نامش دکتر حسینی راد بود. اما بازیِ خوبِ روزگار این گونه رقم زده بود که آن دیدارهای نخستین من با او به همان جا ختم نشود و سالیان سال بعد، در نشریه هنرهای تجسمی حوزه هنری به شکلی مستقیم و چهره به چهره، همکاری با او را تجربه کنم. در آن نشریه، دکتر سردبیر بود و من به عنوان قائممقام سردبیر، این فرصت مغتنم را داشتم که در عرصههای پژوهش و مدیریت و امور آموزشی از او فراوان بیاموزم.
به جز آن، رفتن استاد حسینی راد این را به خاطرم میآورد که در بسیاری جشنواره و نمایشگاه و همایش هنری، با همدیگر نفس کشیدیم و روز و روزگارانی خوش را سر کردیم. در همه این اتفاقات هم خوب به یاد میآورم که دکتر در هر جایگاهی بود، چه دبیر و چه عضو هیات داوران و سیاستگذاری یا هر نقش دیگری، همواره و همواره رفتاری مهربان و یکسان با همه داشت. یعنی این گونه نبود که اگر در جایی دبیر جشنواره بود رفتاری داشته باشد و اگر عضو هیات داوران، رفتاری دیگر. برای او عزت انسانها و رعایت کردن این عزت، بیتوجه به جایگاه و پست و مقامشان بود. حالا نه اینکه چون استاد رفته و ما را تنها گذاشته است، بخواهم مبالغهآمیز از صفات او بگویم. نه، اینها نیست، هر چه میگویم، چیزهایی است که به یاد آوردهام و عین حقیقت است؛ این حقیقت که او برتر و فراتر از دانش و هنرمندی و استادی، چیزی داشت کمیاب و ناب. یعنی صفات والای اخلاقی و رفتار و منشی انسانی. این را نه فقط من میگویم، بلکه یقین دارم که همه همکاران دانشگاه و دانشجویانش و تمام اهالی جامعه هنری که دکتر را میشناختند بر این صفات او صحه میگذارند.
دیگر آنکه میخواهم در این مجال از چهره چندوجهی او هم یاد کنم. دکتر حسینی راد از یک سوی تحصیلات آکادمیک داشت و در دانشگاه هنر پاریس درس خوانده بود و از سویی دیگر تعهدی انقلابی و نوعی کمالطلبی در جان شیفتهاش نهادینه شده بود که میشد تجلیاش را در آثار و رفتار او به وضوح دید. همچنین روحیه و انگیزه عمیق او برای معلمی و آموزاندن، بخش دیگری از چهره او را به عنوان استادی ترسیم میکرد که دلش بیوقفه برای هنر و فرهنگ سرزمیناش میتپید؛ بی آنکه به دام خطکشیهای مذموم و موهوم بیفتد.
با این همه و با تمام اوصاف ارجمندی که سیمای او را ترسیم میکرد، خوش دارم که همچنان بر جنبه انسانی زندهیاد حسینی راد تاکید کنم، چراکه فضیلتهای بالابلند او چشماندازی زیبا برای ما ترسیم کرده است که همواره میتواند الگو باشد. همینهاست که زیستن هنرمندانه و شریف او را ارزشمندتر میکند و رفتن زودهنگامش را غمانگیزتر. وگرنه بسیارهنرمند بودهاند که به عرصه آمدهاند و رفتهاند، اما آیا همتا و همپای هنرشان، در زندگی و رفتارهای شخصی هم ارزشمند و اثرگذار بودهاند؟ پابلو پیکاسو که حتماً معرف حضورتان هست؟ همان هنرمند جهانی که شهرتی فراگیر دارد. اما به احتمال زیاد این را هم میدانید که او به جز جنبه هنرمندانهاش، از خود چهرهای مخدوش و مغشوش به یادگار گذاشته است. خاطراتی که از اطرافیان پیکاسو به جای مانده است نشان میدهد که چگونه همین نقاش میتوانسته در زیست و منش شخصیاش کاملا مغایر و متضاد با یک هنرمند باشد. این مثال را زدم که بگویم درست در نقطه مقابل چنین رویکرد و رفتاری، دوست و استاد فقید ما دکتر حسینی راد، چنان انسانی و نجیب زندگی کرد که خودِ زیستناش بدل به بزرگترین اثر هنری او شد تا برای همیشه و هنوز در یادهایمان بماند. او به جز هنرمندی و استادی در هنر، با شیوه زندگیاش برای ما و همه آنها که در جوارش بودند معلم اخلاق و فضیلت بود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.