کلاه

كلاه پوشش قابل توجهى است كه برای محافظت، ایمنی و یا زیبایی و آراستگی و یا به دلایل دینی و نشان دادن طبقه اجتماعی بر سر گذاشته می‌شود. هم در تاريخ شعر و ادبيات از کلاه بهره گرفته شده و هم در اديان و آموزه‌هاى دينى توصيه‌ها و روايات متعددى در كاربرد آن آورده شده است. كلاه از سويى پوششی کاربردی و گاه زینتی به شمار مى‌رود و از سويى هم به عنوان كالاى تزيينى به دنياى مد و مدگرايى راه يافته است. از طرف ديگر، به دنياى امثال و حكم هم وارد شده و ضرب‌المثل‌هایی هم با “کلاه” ساخته و به کار گرفته شده است. اما كلاه از روزگار كهن در ادبيات و به ويژه شعر  كاربرد و جايگاه ويژه‌اى داشته و شاعران در موارد متعددى براى بيان مقصود و منظورشان از كلاه بهره جسته‌اند. اگر چه كلاه در ديوان و آثار تمام شاعران قابل جستجوست، اما در اين مطلب و به عنوان نمونه تنها به ابياتى از اشعار ٤ تن از بزرگان تاريخ شعر اشاره مى‌شود.

“حافظ” شيرين‌سخن در برخى از غزليات ارجمندش -كه منتخبى از آن‌ها در ادامه آورده خواهد شد- كلاه را به عنوان نمادى براى انتقال مفاهيم در نظر گرفته است:

گوشه‌گیران انتظار جلوه خوش می‌کنند | برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن

آفتاب فتح را هر دم طلوعی می‌دهد | از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو

طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن | کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

کلاه سروریت کج مباد بر سر حسن | که زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سری

ای خون‌بهای نافه چین خاک راه تو | خورشید سایه‌پرور طرف کلاه تو

شکل هلال هر سر مه می‌دهد نشان | از افسر سیامک و ترک کلاه زو

يغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست | در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان

بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه | تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه | به دو جام دگر آشفته شود دستارش

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست| کلاه‌داری و آیین سروری داند

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است| کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد

به جبر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد| بسا شکست که با افسر شهی آورد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه| اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی| مرغان قاف دانند آیین پادشاهی

سلطان سخن “سعدى”‌ شيرازى نيز در بخش‌هایی از آثار ماندگارش كلاه را مد نظر داشته و در انتقال مضامين حكمت‌آموز و پندآمیز از آن بهره گرفته است.

کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای| که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد

بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی | چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم

تو سرو دیده‌ای که کمر بست بر میان | یا ماه چارده که به سر برنهد کلاه

نشنیده‌ام که ماهی بر سر نهد کلاهی | یا سرو با جوانان هرگز رود به راهی

من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست؟ | بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را

كلاه در شاهنامه “فردوسى” حماسه‌سرا نيز قدر و منزلتى دارد و در بارگاه شاهان و اميران و حتى در صحنه كارزار به عنوان نماد و تمثيل براى بيان معانى به كار رفته است.

بیامد نشست از بر تخت و گاه | به سر بر نهاد آن کیانی کلاه

دو فرزند بودش به کردار ماه | سزاوار شاهی و تخت و کلاه

چو آگاه شد شاه کامد پسر | کلاه کیان بر نهاده بسر

كلاه از نگاه عرفانى “مولانا”ى جان نيز دور نمانده و در مواردى به آن اشاره شده است.

می‌گفت چشم شوخش با طره سیاهش | من دم دهم فلان را تو در ربا کلاهش

خیز کلاه کژ بنه وز همه دام‌ها بجه| بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کن

با عشق کلاه بر کمر دوز خوش است | با ناله سرنای جگرسوز خوش است

بنهد کلاه از سر خم خاص خسروانی | بجهد ز مهر ساقی چو من از خمار گویم

برد کلاه تو غری برد قبایت دگری | روی تو زرد از قمری پشت و نگهدار تو کو

در دل من درآمد او بود خیالش آتشین | آتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه من

چه جای ذره که چون آفتاب جان آمد | ز آفتاب ربودند خود قبا و کلاه

در آن زمان که به خوبی کلاه عقل ربایی | نه عقل پره کاه‌ست و تو به لطف چو بادی

مال و زر سر را بود همچون کلاه | کل بود او کز کله سازد پناه

اما علاوه بر عرصه شعر و ادب، كلاه در فرهنگ عاميانه و محاوره روزمره و همچنين در ضرب‌المثل‌ها هم كاربرد ويژه‌اى داشته و معانى متفاوتى را به ذهن متبادر مى‌سازد.
كلاه‌بردارى، كلاه بر سر كسى گذاشتن، كلاه از سر كسى برداشتن، كلاه به كلاه كردن، كلاه براى سر كسى گشاد بودن، كلاه از سر افتادن، كلاه افتادن و برنداشتن، كلاهش پشم نداشتن و … بخشى از مثل‌هايى است كه با مفهوم كلاه ساخته و استفاده و مصطلح شده است.
همه اين موارد به اهميت كلاه و مفهوم و معانى و كاربرد آن اشاره دارد. شايد از همين روى است كه كلاه به عرصه مجموعه‌دارى هم وارد شده و علاقه‌مندانى به جمع كردن و نگهدارى و مجموعه كردن و استفاده از اين پوشش پرداخته و مى‌پردازند.

مطالب عنوان شده به همراه توجه به آراستگى ظاهرى، من را بر آن داشت تا به اين پوشش جذاب علاقه‌مند شوم و علاوه بر استفاده و به كار بردن آن، مجموعه كوچكى از كلاه‌هاى رسمى و تزيينى و بومى و محلى را جمع‌آورى و نگهدارى كنم. آن چه در اين تصاوير پيش روى شما قرار دارد، بخشى از  كلاه‌هاى گردآورى شده در مجموعه شخصى است.