نمایشگاه نقاشی - نگارخانه لاله

نگاه به هنر نباید مقطعی باشد

گفت‌وگوي اختصاصي روزنامه آسیا با امير عبدالحسيني، دبير جشنواره‌هاي هنري

عاطفه بزرگ‌نیا

 

نگاه به هنر نباید مقطعی باشد

هنرمندها معروفند به اينكه صاحب روحياتي متفاوت‌اند. همنشيني و همكاري با آنها در عين حال كه دلپذير و هيجان‌انگيز است، كار چندان ساده‌اي نيست و ظرافت‌ها و پيچيدگي‌‌هاي خاص خودش را دارد؛ به قول معروف بايد فوت و فن اين كار را بلد باشي.

حالا تصور كنيد شغل شما اين باشد كه تعداد بسياري هنرمند و مجموعه‌دار و كارشناس را به همراه آثارشان در زير يك سقف جمع كني؛ اين سقف مي‌تواند برگزاري يك جشنواره، برپايي نمايشگاه، انتشار يك نشريه يا توليد يك برنامه تلويزيوني باشد؛ در هر صورت شما عهده‌دار مسئوليتي شديد كه هم جذاب و منحصربه‌فرد است و هم ظريف و پيچيده!

در ميان هنرمندان و كساني كه به هر طريق با آثار هنري تجسمي سروكار دارند كمتر كسي پيدا مي‌شود كه امير عبدالحسيني را نشناسد.

او فارغ‌التحصيل رشته فيلم‌سازي از دانشكده صداوسيما (كارشناسي) و كارشناس ارشد ادبيات نمايشي از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است.

طي سال‌هاي اخير در زمينه فرهنگي و هنري، خصوصا هنرهاي تجسمي، به كار اجرايي پرداخته و جشنواره‌ها و نمايشگاه‌هاي بسياري را رهبري كرده است.

او دبير نخستين دوره «جايزه جهاني بيداري»، دبير هنري سومين جشنواره بين‌المللي هنرهاي تجسمي فجر، دبير نمايشگاه «خيالي نگاران»، دبير نمايشگاه بزرگ آثار هنري تهران (آرت اكسپو)، دبير چهارمين سوگواره پوسترهاي عاشورايي، دبير نمايشگاه استادان بزرگ نستعليق، دبير اجرايي هشتمين دوسالانه بين‌المللي كاريكاتور تهران و ده‌ها جشنواره و رويداد هنري ديگر از اين دست بوده است.

عبدالحسيني همچنين عضو هيأت انتخاب و داوري چند رويداد ملي و مدرس دانشكده‌هاي هنر است كه در چند نمايشگاه ملي و بين‌المللي حضور داشته است.

انتشارات مقالات متعدد در نشريات و فعاليت مطبوعاتي در مقام سردبير نشريات هنري هم از ديگر فعاليت‌هاي امير عبدالحسيني است.

آنچه مي‌خوانيد ماحصل گفت‌وگوي اختصاصي «آسيا» است با امير عبدالحسيني در خصوص هنرهاي تجسمي و مسائل روز اقتصاد هنر:

 

چند سال پيش نمايشگاه مهمي به نام «استادان بزرگ نستعليق» در موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد كه بسيار مورد توجه علاقه‌مندان هنر خوشنويسي قرار گرفت. به‌عنوان دبير اين نمايشگاه، بفرماييد ايده كار چطور شكل گرفت؟

برگزاركننده اين نمايشگاه حوزه هنري بود. حوزه هنري گنجينه‌اي از آثار خوشنويسي ميرزا رضا كلهر دارد كه آن را در سال ۶۶ در نگارخانه سوره حوزه هنري به نمايش گذاشت. آقاي حميد عجمي که از خوشنویسان صاحب‌نام معاصر هستند،  در آن زمان مدیریت گروه خوشنویسی مرکز هنرهای تجسمی را عهده‌دار بودند. سال‌ها بعد و در سال ۸۷، ایشان مدیریت مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری را بر عهده گرفتند و از من خواستند که مجموعه‌هاي خصوصي و ارزشمند قدمای خوشنويسي را شناسايي و گردآوري كنم و بدین شکل نمایشگاه “استادان بزرگ نستعلیق” شکل گرفت.

آيا فهرست خاصي از اين مجموعه‌داران خصوصي در اختيار داشتيد؟

خير، فهرستي از اين مجموعه‌داران موجود نبود. بايد تحقيق مي‌كرديم و پيدايشان مي‌كرديم. در واقع شناسایی مجموعه‌داران و آثارشان از طریق پرس‌و‌جو و به تعبیری تحقیقات میدانی و گفت‌و‌گوها و ملاقات‌های حضوری متعدد بود.

اين گنجينه‌ها شامل آثار چه دوره‌هايي بودند؟

از دوران تيموري، صفويه، قاجار و برخی هم از خوشنویسان دوران پهلوی. شامل آثاري شاخص از مشاهیر و هنرمندان نامدار عرصه هنر خوشنویسی از قبیل میرعماد، ميرزا غلامرضا اصفهاني، درويش عبدالمجيد طالقاني، علي‌اكبر گلستانه، میرزای کلهر و … حتی تا آن‌جا که به یاد دارم آثاری از تنی چند از هنرمندان قدیم که اسمشان رو به فراموشی بود هم در آن نمایشگاه ارائه شد.

آيا مجموعه‌دارها از اين رويداد استقبال كردند؟

در ابتدا خير، اين كار دشواري‌هاي خاص خودش را داشت و خيلي از مجموعه‌دارها تصور مي‌كردند من عامل دولت هستم و قصد دارم آثارشان را ضبط كنم! البته وقتي شناخت و اطمینان بيشتري پيدا كردند و از دغدغه فرهنگی موضوع با خبر شدند، كم‌كم وارد گفت‌وگو شدند.

آيا شما با اين نظر موافقيد كه در زمان حاضر هنرمندان درآمدهاي خوبي دارند و اوضاع مالي‌شان نسبت به گذشته بهتر شده است؟‌

تصور نمي‌كنم اينطور باشد. حال که بحث خوشنویسی مطرح شد، بگذارید از این عرصه مثال بیاورم. مثلا از هزاران نفر عضو انجمن خوشنويسان ايران شاید حدود ۲۰ تا ۳۰ نفرشان درآمد خوبي از فروش آثارشان دارند؛ آن هم به مدد نمایشگاه‌ها و حراجي‌هاي خارج از كشور. تازه آن هم نه خوشنویسی صرف. بلکه آثاری که نگاه نقاشانه‌تری داشته باشد. البته سود آثاري كه با قيمت‌هاي كلان در اين حراجي‌ها به فروش مي‌رسد هم بيشتر به جيب تاجر آثار هنري و مدیران فروش و بازاریابان مي‌رود نه صاحب اثر.

آيا اين اتفاقات به اين سبب نيست كه خريداران آثار هنري اشخاص معدود و به خصوصي هستند و عموم افراد جامعه با مقوله خريد اثر هنري تقريبا بيگانه‌اند؟

بله، و به همين سبب است كه در دوران معاصر شغلي به نام «هنرمندی» نداريم. نگاه به هنر به عنوان يك شغل و فعاليت اقتصادي نیست. اغلب، هنرمندی را نوعی تفریح و تفنن می‌دانند و يا حرکتی است از سر بيكاري!

در عرصه اقتصادی هنر، هنرمندی یک شغل است و اثر هنری بازار عرضه و تقاضا دارد.

يعني در گذشته «هنرمندي» يك شغل و حرفه بود؟

بله در دوره صفویه و قاجار «هنرمندی» شغل و کسب و کار بوده و هنرمند در تعامل مستقيم با اقشار عادي جامعه بود. به همین دلیل کتب خطی، آثار سفالی، آثار خوشنویسی و نقاشي پشت شيشه در همه خانه‌ها پيدا مي‌شد. اغلب آثار جنبه هنری داشته و هنرمندان در بخشی از تولید و خلق آن نقش داشته‌اند. حتي زين و برگ اسب و قاطر را هنرمندان به زيباترين وجه طراحي و توليد مي‌كردند. در روزگاران معاصر خیلی چیزها عوض شده است. هنر قطاعي و عيدي‌سازي فراموش شدند و ميناكاري و قلم‌زني و بسیاری دیگر از هنرهای سنتی به دلیل جابجایی فرهنگ، دیگر جنبه هنري ندارند و بيشتر به مرز صنعت و کپی‌کاری و سري‌كاري کشیده شده‌اند.

آيا علت اين نيست كه قشر كم‌درآمد و متوسط جامعه كه اكثريت جمعيت را تشكيل مي‌دهند توان خريد آثار هنري را ندارند؟

هميشه لازمه رشد اقتصادی هنر صرفا خرید و فروش اثر نیست. مردم مي‌توانند حداقل بروند گالري‌ها و نمايشگاه‌ها و آثار هنری را ببينند. مثلا مردم هند، كه مردمي به شدت فقير هستند، حتي از نيازهاي اوليه زيستي‌شان مي‌گذرند و مي‌روند فيلم تماشا مي‌كنند؛ در نتيجه سينماي هند (باليوود) الان توي دنيا يك ژانر سینمایی به حساب مي‌آيد. قبل از خرید و فروش باید فرهنگ‌سازی آن اتفاق بیفتد و بستر مناسب آن به وجود یابد.

سينما و هنرهاي تجسمي دو مقوله جدا هستند؛ مردم براي توسعه و شكوفايي هنرهاي تجسمي چه مشاركتي مي‌توانند داشته باشند؟

همين مردم روزي فرش دستبافت مي‌خريدند و كف منازلشان پهن مي‌كردند. هر از چند گاهی هم آن را می‌فروختند و فرش دیگری می‌خریدند. امروزه فرش دستباف ایران فقط به طبقه مرفه و یا کشورهای دیگر می‌رسد. كافي است ذائقه بصري مردم ارتقا پيدا كند، مشاركت خود به خود ايجاد مي‌شود.

مثلا وقتي شخص تابلوي «حمد» ميرعماد را ببيند ديگر نمي‌تواند خودش را به خريد آثار نازل قانع كند. حداقل دوست دارد کپی چاپ شده و یا پوستری از آن را قاب کند و بر دیوار نصب کند.

چطور مي‌توانيم ذائقه بصري را ارتقا دهيم وقتي كارهاي خوب قيمت‌شان سر به فلك مي‌زند؟

این هم راهکارهایی دارد که متولی فرهنگی باید به فکر چاره‌اش باشد. چند وقت پيش يكي از هنرمندان خوشنويس نمايشگاهي برگزار كرد كه تابلوهايش ۲ تا ۴ ميليون تومان قيمت خورده بود. ما به اين هنرمند خوشنويس توصيه كرديم آثار ارزان‌تري هم عرضه كنند تا مردم عادی هم در زمره خریداران قرار گیرند. ايشان پذيرفتند و در همان گالري مي‌نشستند و کلمات و جملاتی که خود مردم دوست داشتند و تقاضا می‌کردند را روی کاغذ معمولی برايشان مي‌نوشتند، با قيمت ۲۰ تا ۵۰ هزار تومان.

استقبال مردم بي‌نظير بود به طوري كه نمايشگاه يك هفته تمديد شد.

شايد يكي از دلايل مشاركت ضعيف مردم در خريد آثار هنري بي‌اطلاعي از افزايش ارزش ريالي آثار است.

بله، بايد بتوانيم اين فرهنگ را بين مردم جا بيندازيم كه همانطور كه قيمت سكه يا دلار پس از گذشت زمان بالا مي‌رود، ارزش مادي آثار هنري هم به همين ترتيب افزايش مي‌يابد. بسیاری از مقتصدین در عرصه هنر، از راه خرید و فروش آثار هنری امرار معاش می‌کنند.

دولت چگونه مي‌تواند به بسترسازي شايسته براي خريد آثار هنري ياري كند؟

دولت از چند طريق مي‌تواند كمك كند: يكي از اين راه‌ها بخشودگي و تخفیف‌های مالياتي؛ مثلا در بعضي كشورها خريداران آثار هنري مشمول تخفيف مالياتي مي‌شوند. يك راه ديگر هم تصویب بودجه خرید آثار هنری و موظف كردن دستگاه‌هاي زير مجموعه براي خريد آثار است. حداقل دیوارهای ساختمان‌های بخش دولتی به جای آثار نازل و پوسترها و تراکت‌های زشت و نامناسب، به آثار هنری ناب و ارزشمند مزین شود. از سوی دیگر فرهنگ‌سازی لازم ایجاد شود تا آثار هنری در سبد کالای خانوارها جا باز کند. همانطور که بسیاری از دیوار‌کوب‌ها و تابلوهای چینی و هندی و بازاری به خانه‌ها و منازل و مغازه‌ها را پیدا کرده است. اشاعه و ترویج فرهنگ خرید و فروش آثار هنری باید توسط دولت ساماندهی شود.

امسال قانوني در مجلس تصويب و براي اجرا به هيأت دولت ابلاغ شد كه بر اساس آن دستگاه‌هاي اجرايي موظفند در راستاي احراز هويت اسلامي ۱/۰ درصد از دارايي‌هاي تحت تملك خود را صرف خريد آثار هنري كنند؛ اين قانون تا چه ميزان مي‌تواند به شكوفايي هنر تجسمي كمك كند؟

اين قانون وجود دارد و به لطف پیگیری‌های انجام شده، اجباری هم شده است؛ ولي اينكه چطور و چگونه اجرا خواهد شد، چه كساني آثار را كارشناسي خواهند كرد، چه كساني آن را ساماندهي مي‌كنند، مبنای خرید ارگان‌ها چیست، قیمت گذاری ها چگونه است و… جاي بحث و سوال‌هاي متعدد دارد. در این شرایط، ساماندهی اجرا و ایجاد ساز و کار لازم و البته درست، تعیین‌کننده است. اگر نه در حد یک خبر یا حرکت نمایشی باقی مانده و یا به چند تیتر و بیلان کار بسنده می‌شود. به نظر من مي‌توانيم شورايي مشتمل بر مديران و هنرمندان تشكيل دهيم تا به ساماندهي اين موضوع بپردازند. البته کسانی که هم هنر را بشناسند و هم اقتصاد هنر را.

آقاي عبدالحسیني، به عنوان مبحث آخر مي‌خواهيم به موضوع برگزاري جشنواره‌هاي متعدد هنري بپردازيم.

جنابعالي در مقام شخصي كه دبيري جشنواره‌هاي بسياري را در زمينه هنرهاي تجسمي بر عهده داشته، نقاط قوت و ضعف اين جشنواره را در كجا مي‌بينيد؟

اگر چه جامعه ما به شدت جشنواره‌زده شده و بسیاری از نهادهای مرتبط و غیر مرتبط و اغلب به شکل موازی برگزاری جشنواره‌ها را در دستور کار دارند، اما از طرف دیگر هنر تجسمي هنري است كه در قالب جشنواره و نمايشگاه بايد به جذب مخاطب بپردازد. معمولا همه اين جشنواره‌ها هم،  جذب مخاطب عام و تأثیرگذاری در جامعه را در زمره اهدافشان می‌آورند، اما مرحله نهايي كه هدف غايي آن جشنواره است اجرايي نمي‌شود.

منظورتان از مرحله نهايي چيست؟ 

به عنوان مثال ما سوگواره پوسترهاي عاشورايي را برگزار مي‌كنيم، جوان‌هاي مستعد در آن مشاركت مي‌كنند، سوگواره برگزار مي‌شود، آثار ارسالي داوري و نفرات برتر تقدير مي‌شوند. اما فکری برای آثار تولید و ارائه شده نداریم. به تعبیری خود برگزاری جشنواره هدف است نه اهداف ذکر شده در جشنواره!

در صورتی که در همین مورد پوسترهای عاشورایی که مثال زدم، مرحله بهتر و شایسته اين است كه آثار برگزيده در قالب آثار هنری در سطح شهر به نمايش گذاشته شود و جایگزین آثار و تابلوهای نامناسبی باشد که دهه محرم در سطح شهر می‌بینیم؛ يعني از گالري بيرون آورده شود و بيايد توي خيابان. اما اين اتفاق نمي‌افتد.

جذب استعدادهاي جوان هم بيشتر در قالب شعار باقي مي‌ماند. چون جوان‌های هنرمند هم پس از مراسم اختتامیه رها می‌شوند تا جشنواره دیگری از راه برسد و برای آن جشنواره شرکت‌کننده نیاز باشد!

یکی از آفت‌های جشنواره‌ها در اين است كه به اهداف تعيين‌شده پايبند نيستند؛ كاري كه وظيفه متوليان فرهنگي هنري و برگزارکنندگان اصلی است.

پس ضعف اصلي را در مديريت فرهنگي هنري مي‌بينند؟

مي‌شود اينطور گفت كه اغلب مديران برگزاری فقط به افتتاحيه و اختتامیه فكر مي‌كنند در حالي كه كار اصلي بعد از اختتاميه بايد انجام شود. در یک کلام آن که سياست كلان فرهنگي نداريم.

چاره اين معضل چه مي‌تواند باشد؟

خود این بحث بسیار مبسوط و مفصل است و در این فرصت مختصر نمی‌توان به ریشه‌یابی و آسیب‌شناسی و چاره‌اندیشی رسید. یک نکته کوتاه این که مديران فرهنگي براي دوره كوتاهي مثلا ۲ يا ۳ سال مسئوليت دارند. بنابراين مدير مورد نظر نمي‌تواند برنامه‌ريزي ۵ ساله داشته باشد؛ چون در اين صورت حاصل زحمات يك نفر به نام شخص ديگر يعني مدير بعدي تمام مي‌شود! این نکته را من فراوان در ارتباط با مدیران فرهنگی و هنری دیده‌ام که بیشتر به گزارش عملکرد یکساله خود می‌اندیشند. نکته دیگر اینکه نبايد با مقوله فرهنگ و هنر برخورد سياسي و اقتصادي بشود. در سطح کلان، فرهنگ و هنر جامعه است که بر عرصه اقتصاد و سیاست آن تأثیر می‌گذارد. از سوی دیگر نیز، براي مسئوليت‌هاي فرهنگي و هنري بايد افراد فرهنگي و هنري انتخاب شوند نه افراد سياسي و شاید نکته آخر اینکه بايد سياستگذاران ما اين مطلب را مد نظر داشته باشند كه زماني كه سياست‌ها و‌تصميم‌گيري‌هاي ما در عرصه هنر مقطعي باشد، نتايج حاصل از آنها نيز مقطعي خواهد بود در حالي كه نگاه به هنر نبايد مقطعي باشد.

 

با تشكر از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − هجده =