اقتصاد هنر دغدغه من است
این گفت.گو در تاریخ ۲۸ دی ماه ۱۳۹۱ در روزنامه اعتماد منتشر شده است.
گفت وگو با امير عبدالحسيني، به مناسبت برپايي نمايشگاه نقاشي صد نقش، صد نقاش
اقتصاد هنر دغدغه من است
مهسا احرابیفرد
به بهانه حراجي هنري با عنوان «صد نقش، صد نقاش» كه اخيرا در تهران به نفع كودكان زلزله زده آذربايجان در موزه هنرهاي دینی امام علي(ع) برگزار شد، با امير عبدالحسيني مدير امور تجسمي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران به گفتوگو نشستيم.
در تهران متولد شده ۱۳۵۳ امير عبدالحسيني كه در سال ۱۳۵۳ در تهران متولد شده دبيري چندين جشنواره هنري و دو اكسپوي سالهای ۸۷ و ۸۸ را در كارنامه خود دارد و هم اكنون مدير موزه هنري امام علي(ع) نيز هست. در گفتوگوي زير به گوشه هايي ازمبحث اقتصاد هنر، به عنوان يكي از مهمترين دغدغههاي او اشاره شده است.
در نگاه اول به عنوان يك مخاطب وقتي با اسامي مختلفي براي اين نمايشگاه روبهرو شدم، كمي گيج شدم.
بله همين طور اســت. پروژهاي بود به اســم چسب زخم، بحثي بود با عنــوان «صد نقش، صــد نقاش» كه در پوســتر اين عنوان ذكر شــده بود و يكي از دوســتان مصاحبهاي كرده بود و اســم پــروژه را «يك نقش، صد نقاش» معرفي كرده بود چون عقيده داشت كه همه آنها يك نقش را داشتند و اسامي مختلف گمراه كننده بود، اما همه اينها با يك عنوان جمع شده بود و آن عنوان كمك به كودكان زلزلهزده آذربايجان بود.
لطفا روند شكلگيري اين حراجي را توضيح دهيد.
طبق روال هميشــگي در معاونــت هنري سازمان فرهنگی هنری شهرداري تهران اين سوال پيش آمد كه براي زلزلهزدهها چه كنيم! يعنــي بعد از زلزلــه رودبار، بم و حــالا زلزله آذربايجان گروههاي مختلفي جمع ميشوند تا تصميم بگيرند كه به چه شكل به آســيبزدگان كمك كنند. در معاونت هنري طرحي دنبال ميشــد با عنوان «بچههاي ارســباران» كه هدايايــي را از اين طريق بــراي كودكان جمعآوري و ارسال كردند. اما در گروه تجسمي من زياد قائل به اين طرح نبودم و معتقد بودم بايد اتفاق ديگري بيفتد كه بحث فروش آثار مطرح شد. مثل همه جا كه همين كار را انجام ميدهند. يعني در مقابل اتفاقات اينچنيني هنرمندان يك اثري را براي كمك ميگذارند، يا گالريها آثار آنها را جمع ميكنند و به بهانه زلزلهای كه آمده اســت عوايدي را جمعآوري ميكنند ولي منظور از عوايد، سود حاصل از فروش اســت يعني هزينهها را كم ميكننــد. تا اينكه در نشســتي كه با هنرمند ارجمند جناب علي ذاكري داشتيم متوجه شدم ايشان هم قصد دارند براي زلزلهزدگان كاري انجام دهند. طرحي داشــتند با اين تفكر كــه كاري تلفيقي با کودکان ۷ تا ۱۲ ساله انجام دهند يعني آقاي ذاكري روی بوم نقاشــي آنها كار كنند و در نهايت نمايشگاهي شكل بگيرد كه اين روند بــا اندكي تغيير و تحول اجرا شــد. بخشي از هنرمندان جوانتر و صاحبنام هم عضو شدند و مجموعهای متشكل ازبخش اســتادان (حدود ۱۵تا ۲۰ نفر) و گروهی از کودکان ۷ تا ۱۲ سال ســال كه روي بومهای ۵۰ در ۵۰ كار كردند شــكل گرفت. دو كارگاه در تهران و يك كارگاه در منطقه زلزلهزده برگزار شد و نتيجه اين كارگاهها در موزه امام علي (ع) به نمايش گذاشته شد.
با توجه به هدف انساندوستانه اين پروژه و همچنين بازه محدود زماني كه در اختيار داشتيد بازهم بازخورد نسبتا خوبي از اين ماجرا دريافت كرديد اما با توجه به اينكه شهرداري تهران باني اين جريان بوده است، انتظار اطلاعرساني و بازخورد رسانهای بسيار بهتري از اين قضيه ميرفت و بايد افراد بيشتري از اين ماجرا خبردار ميشدند.
اين قضيــه چند رويكــرد منفــي داشــت، يكي از بدترين اتفاقات اين بــود كه آقاي ذاكري خودشــان با چند مجموعهای كه كار ميكردند تقســيم كار كردند و آنها را براي كارهايي مثل تبليغات و اطلاعرســاني به ما معرفي كردند ولي متاسفانه آنها به تعهدات خودشان به خوبي عمل نكردند و من به آنها اعتمــاد كردم در حالي كه بايد به حســم احترام ميگذاشــتم و آن شركت را از مجموعه جدا ميكردم، همين چند خبر محدودي كه در رسانهها كار شد هم خودمان به وجود آورديم و ضعف در اين قســمت را ميپذيريم. حتي من اصرار به تعويق اين رويداد داشتم كه به لحاظ اطلاعرساني روي آن كار كنيم و از طرفي فرصت داشته باشــيم به مجموعهداران اطلاعرساني كنيم ولي موافقت نشد چون از قبل تاريخ برگزاري را مشــخص كرده بودند و نگراني از برخورد اين رويداد با مناســبتهاي بعدي هم اجازه اين تعويق را نميداد.
يكي از اساتيد گرانقدر گرافيك درباره خيلي بد بودن پوستر اين نمايشگاه نظرات جالبي داشتند، نظر شما به عنوان يكي از كارشناسان اين رشته درباره پوستر جشنواره چيست؟
من بــه عنــوان طــراح گرافيســتي كــه در چندين جشنواره هم مسـئووليت داوري را بر عهده داشتم اصلا اين پوســتر را تاييد نميكنم. يعني اگر اين پوســتر در يكي از جشــنوارهها ميآمد حتما رد ميشد. به همين جهت در سطح شهر اســتفاده نكرديم زيرا لياوت بسيار بدي داشت و ناخوانا بود، از المانهاي بســيار بد و بي ربطي در آن استفاده شــده بود و به طور كلي ما كه خودمان به پوسترهاي سطح شــهر انتقاد داريم نميتوانستيم از اين پوستر در سطح شــهر كمك بگيريم. متاسفانه بروشور خيلي بدي هم طراحي شــده بــود و همــه اينها چاپ شــده به دســت من ميرســيد در صورتي كه مقرر بود قبل از چاپ آنها را ببينم. اگر آقاي ذاكري و تيمشــان به من به عنــوان يك فرد متخصص نه بــه عنوان يك مدير شهرداري اعتماد ميكردند اين رويداد خيلي بهتر از اين پيش مي رفت.
در هرحال سوابق اجرايي قبلي شما نشانگر وجود اين تواناييها در شما بوده است كه بايد به آنها اعتماد ميشد. با توجه به بد بودن تبليغات اين نمايشگاه درباره فروش آثار، قضيه چطور پيش رفت؟
بخش قابــل توجهــي از فــروش، حاصــل خريد مشــترياني بود كه من خيلي شــتابزده ظرف مدت دو تا سه روز معرفي كردم. اين چند نفري كه رقمهاي خوبي را خريداري كردند افرادي بودند كه به واسطه آشناييم با آنها و با اصرار زياد در اين وقت بســيار كم آمده بودند و اگر وقت و تبليغات بيشــتري داشتيم قطع به يقين اتفاق خجستهتري رخ مي داد. ولي متاســفانه مجموعهای كه كار تبليغات را بر عهده داشتند بسيار غيرحرفهای عمل كردند و ميشــد اين رويداد بسيار بهتر ساماندهي شود. اما با تمام اين تفاســير به نظرم در همين فرصت محدود هم اتفاق سودمندي افتاده است.
به محدوديت زماني اشاره زيادي كرديد، اين محدويت بابت چه بود و چرا اينقدر با عجله و شتابزده بايد عمل مي شد.
از همان اول در تقســيم كار اوليه قرار بــود ما به عنوان شهرداري وظايف مشخصي داشته باشــيم و دوستان هم وظايف مشخصي داشته باشند، كه ما همه را سر وقت انجام داديم ولي آنها انجام نداده بودنــد. نزديك زمان برگزاري يك باره به مــن اعلام كردنــد كه به جز مسئوليت محل برگزاري باقي مسئوليتها را هم شــما بر عهده بگيريد، پس من وقت خواســتم ولي آنها گفتند ما در رســانهها و سايتها اعلام كرديم و اين اتفاق بايد ساماندهي شود.
اين روزها از اين به تعويق افتادن ها كم نميبينيم آيا بهتر نبود كيفيت را فداي اين زمان محدود نميكرديد؟
همانطور كه قبلا هم اشاره كردم نگران تقويم بودند. چون مقارن با مراسم بيست و هشتم صفر، اربعين و در آخر دهه فجر ميشد و نميخواستند اين قضيه تحتالشعاع آن ایام قرار بگیرد.
يكي ديگر از نكات مبهم اين جريان خود كودكان بودند كه اصلا مطلع نشديم اين صد كودك از كجا آمدند و اينكه كجا و چگونه اين كارگاه ها برايشان اجرا شد.
حضور اين كودكان فراخواني نبود بلكه انتخابي بود. يعني اين كودكان از آموزشــگاههايي كه استاد ذاكري با آنها در ارتباط بودند انتخاب شــده بودنــد و در ۴ گروه ۲۵ نفري آمده بودند. حتي در كارگاه منطقه زلزله زده ه هم كودكان از قبل و با ارتباط تلفني انتخاب شده بودند. در تهران طي دو جلسه در محل سينما گالري پرديس و در آذربايجان هم يك جلسه آموزش داده شده بودند.
درباره سودمنديهاي اين نمايشگاه چه توضيحاتي داريد.
اين حركت چند سودمندي به همراه داشت: نخستين سودمندي آن، اتفاق افتادن يك حركت هنري بود. يعني مجموعهای از كودكان هنرمند و افراد صاحب نام هنري كنار هم خلق اثر كردند. سودمندي دوم آن يك حركت خيرخواهانه اجتماعي با نيت همدلي و دوستانه بود و هيچ كس دنبال سود مالي نبود. سودمندي سوم اين است كه جنبه اقتصادي داشت و يك حركت اقتصادي بود. در واقع كودكان كار كرده بودند براي كودكان. سودمندي چهارم آن ايجاد نوعي فرهنگسازي بود. با وجود انتقاداتي كه خودمان بر آن وارد ميكنيم مثلا در بحث تبليغات و غيره و با توجه به فرصت محدود، باز هم حركت سودمندي بود. در واقع حراجي با اين شكل و كلا حراجي در ايران کمسابقه اســت، غير از يكي دو حراجي در اين شــكل و شمايل كه البته چكشي بود. البته حراجياي كه ما به اين شكل برگزار كرديم كاملا بيسابقه بود چون اولا آثار كارگاهي بود، ثانيا افراد به صورت ميداني حرکت میکردند و آثار دیده و به حراج گذاشته ميشد. در نهايت به دليل كارگاهي بودن آثار، قيمت هاي اوليه را بسيار پايين گذاشته بوديم. يعني پايه قيمتها از حدود يك ميليون تومان شروع ميشد و كار بچهها نيز ازحدود دويست هزار تومان بود. مثلا گرانقيمتترين اثر که در ابعاد بزرگ ۲ در ۳ متر ارائه شده بود، تنها ۳ میلیون تومان قیمت پایه داشت. اما نكات قابل توجهي در اين قضيه وجود داشت. مثلا كار آقاي ذاكري كه يك و نيم ميليون تومان قيمتگذاري شده بود و هر بار صد هزار تومان به قيمت آن افزوده شد ۲۸ بار افزایش قیمت داشت و در نهایت به قيمت چهار ميليون و سيصد هزار تومان فروخته شد و یا اينكه كار يك كودك كه هنرمند صاحب نامي هم نيست از ۲۵۰ به ۷۵۰ هزار تومان رسيد و فروخته شد. در واقع از همه اين نكات ميتوان درس گرفت و ميشود نكات قوت آن را جدي گرفت و از نقاط ضعف آن گذشت.
گفتيد اين حراجها در ايران بسيار كم اتفاق ميافتد يعني وقتي به آمار اين حراجيها رجوع ميكنيم ازتعداد انگشتان يك دست هم كمتر اتفاق افتادهاند، حالا با توجه به سمتي كه در شهرداري داريد و همين طور نشان دادهايد كه توانايي اين كار را به خوبي داريد آيا برنامه مدوني براي انجام اين كارها داريد؟
بله، با توجه به اينكه اقتصاد هنر بعد از اكسپوهاي سال ۸۷ و ۸۸ يكي از دغدغههاي جدي من است، احساس ميكنم يكي از مشكلات هنرهاي تجسمي ما عدم توجه به مقوله اقتصاد هنر است. يعني مشكل هنرهاي تجسمي ما نمايشگاه و هنرمند نيست، بلكه رويدادي است به اسم اقتصاد هنر كه در آن هنرمند و گالريدار و مدير بازرگاني يا اقتصادي يا هنري همگي در آن دخيل هستند كه اگر مشكلات اقتصادي هنرمند حل شود و تمركز بيشتري روي اين قضيه صورت بگيرد خيلي از اتفاقات به حاشیه میرود.
با تجربه دبیری حدود ۲۵ رویداد میتوانم بگویم که جشنوارههاي ما از معضلات ما هستند. در واقع به قدري جشنوارهها زياد شده اند كه احساس ميكنم حتي سوپرماركتها هم ميتوانند جشنواره برگزار كنند كه با دنبال كردن اخبار روزانه به اين مورد هم برخورد ميكنيم!
در واقع خيلي مناسبتي با اين قضيه برخورد ميشود.
همين طور است، حتي چند ارگان به صورت موازي جشنوارههاي مناسبتي برگزار ميكنند. در واقع همان مغفول ماندن فرهنگسازي اصلي است. اساس كار همان اقتصاد هنر است كه اگر به معناي واقعي كلمه بروز و ظهور پيدا كند بسياري از مشكلات ريشهای فرهنگ و هنر حل ميشود. امرار معاش هنرمند درست ميشود و هنرش خريدار دارد و ديگر نيازي نيســت به دنبال بخش دولتي باشد. گالريدار رونق دارد و ازايــن راه امرار معاش ميكند و مردم هم كالاي درجه يك با ارزش افزوده ميخرند و از آن لذت ميبرند و هر وقت هم نياز مالی باشند آن را ميفروشند. مشابه اين اتفاق يك مدتي درباره فرش ايران افاد. اين اتفاق در هنرهاي تجسمي نيفتاده است، يعني به تعبيري هنر وارد سبد كالاي خانوادهها نشده اسـت و بسترسازي نشده است. يعني در واقع مردم هنوز متوجه اين قضيه نشدهاند كه اگر يك تابلو از يك هنرمند بخرند، همانند يك سكه به قيمت آن افزوده ميشود البته با ريسك كمتر. در واقع فقط يكسري از مجموعهدارها بر اين قضيه واقفند و از اين راه امرار معاش ميكنند. توجه به اقتصاد هنر و اكسپوها و حراجيها خيلي اهميت دارد ولي نه به شكل جشنوارهها. وقتي جشنوارهها كم بودند قابل دفاع هم بودند زيرا مخاطب هنرهاي تجسمي -برخلاف سينما- زياد و پرتعداد نيســت و محل ارائه اثر هنرمند و بازار كارشان همين جشنوارهها هســتند و نياز زيادي براي برگزاري آنها وجود دارد. ولي امروز اينقدر اين جشنوارهها زياد هستند كه چه مردم و چه صاحب اثر و چه گالريدار همه خسته شدهاند و ديگر آن تاثير را ندارد. اكسپوها و حراجيها هم اگر به اين سمت و سو برود، همين سرنوشت را دارند. ضمن اينكه تفاوت يك اكسپو با نمايشگاه اين است كه يك نمايشگاه فقط جنبه نمايشگاهي دارد ولي اكسپو علاوه بر جنبه نمايشگاهي جنبه فروشگاهي دارد كه خيلي مهم است. به نظر مي آيد متوليان بايد خيلي حساب شده روي اين عرصه كار كنند. در هر حال اگر من در اين مجموعه ماندگار شوم، قطعا يكي از رويكردهاي جدي من مقوله اقتصاد هنر است يعني برگزاري نمايشگاههاي فروش آثار هنري، برگزاري حراجيها، منتهي با رويكردهاي مختلف و اينكه نگارخانههايي كه در زيرمجموعه فرهنگسراها هستند تفكرشان نسبت به نمايشگاه و چگونگي فروش آثار تقويت شود و اين مقوله به آنها آموزش داده شود. تمامي تلاشم را ميكنم تا اگر مشكلي نباشد در هر سال يك حراج و اكسپو با رويكرد ارائه آثار از طريق گالريهايي كه زيرمجموعه فرهنگسراها هستند، برگزار شود.
يعني چيزي متفاوت با اكسپوهايي كه در حال حاضر بنياد رودكي برگزار ميكند؟
متاسفانه بنياد رودكي براي اين دوره اصلا نتوانست خوب عمل كند، بــراي تصويب بودجه اوليه اين اكسپوها زحمت فراواني كشیده شده بود و در دو دوره اول، خود اكسپو هدف اول نبود. در واقع ما اكسپوها را برگزار كرديم تا به اين بهانه نظر متوليان را جلب كنيم و آن بودجه را تصويب كنيم. براي تصويب بودجه آقاي دكتر ايماني (معاون هنري وزير ارشاد وقت) و آقاي دكتر شالويي (مديركل هنرهاي تجسمي وقت) زحمات بسياري كشيده بودند. با آقايان حداد عادل و معاونان رييس جمهور وارد مكاتبه شدند و بعد از نامهنگاريهاي فراوان بودجه تصويب شد كه متاسفانه مقارن با تغيير مديريتها شد. البته قرار بود شورايي متشكل از كساني كه اكسپوها را برگزار كرده بودند و در اين زمينه تجربه داشتند، باقي بماند اما متاسفانه با رويكرد سليقهای مواجه شديم. يعني دوستاني آمدند كه شايد زياد دانش و اشراف به موضوع نداشتند يا شايد دغدغه آن را نداشتند، شايد اهميت حضور گالريها را نميدانستند و شايد هم همه اينها را ميدانستند ولي نظر ما را مناسب نميدانستند. تا آنجايي كه من از گالريداران و هنرمندان شنيدهام تجربه بسيار بدي را به وجود آوردهاند.
يكي از اتفاقات شايع ولي غلطي كه در اين اكسپوها ميبينيم اين است كه؛ هنرمند اثري مثلا از سالهاي خيلي دور خود ارائه ميدهد در صورتي كه بايد اثري از نهايتا يك سال قبل خود ارائه بدهد.
اصولا يكي ديگر از تفاوتهاي جشنواره و دوسالانه با اكسپو اين اســت كه در اكسپو گالريدارها حضور دارند و بايد آثار هنرمنداني را بياورند كه در سال گذشته در گالريشان از او كار فروختهاند، يعني هنرمندي كه در وادي هنر وارد گردونه اقتصادي شده است، مردم و مجموعهداران او را مي شناسند و حاضرند براي اثرش قيمتگذاري درستي انجام دهند و يقين دارند كه كار او ارزش افزوده خواهد داشت. ولي دوستان گاهي اكسپو را در حد يك نمايشگاه ميبينند، يعني فكر ميكنند بايد يك سري كار بيايد، انتخاب شود و روي ديوار برود. ضمن اينكه در اكسپو قيمتگذاري بسيار پراهميت است. اكسپو در داخل كشور يك برآوردي دارد و خارج از كشور برآوردي ديگر، همين طور در بخش دولتي و خصوصي. اينكه خريدار اكسپو كيست؟! مخاطب خصوصي يك كار ميخواهد با يك قيمت، مخاطب دولتي يك كار ميخواهد با قيمتي ديگر. ضمن اينكه وقتي بخش دولتي بخرد آسيبهايي وجود دارد مثل اينكه نميتواند مجموعهداري كند زيرا مثلا مرتبا مديران آن بخش عوض مي شوند. در هر حال اين ساز و كارها، هم در قيمتگذاري و هم در برگزاري، درست تعريف نشدهاند. اكسپوي موفق، پيشتوليد و برنامهريزي ميخواهد، بدون اينها ميشود همین اكسپوهايي كه ميبينيم.
در صحبتهايتان به اموالي كه دولت خريداري ميكند ولي نميتواند مجموعهداري كند، اشاره كرديد. همان طور كه ميدانيد در سالهاي گذشته از طرف آقاي سميعآذر طرحي به دولت پيشنهاد شد مبني بر اينكه آثار گنجينههاي برخي موزهها براي كسري بودجهشان به فروش برسد كه با اين طرح موافقت شد و اتفاقي براي يك تابلوي نقاشي در موزه هنرهاي معاصر تهران افتاد كه با چند برگ شاهنامه با اختلاف قيمت فراواني كه داشتند عوض شد. قرار بر اين بود كه در مرحله بعدي آثاري از گنجينه موزه امام علي(ع) به فروش برسد كه مدير قبلي هم آن را تاييد كرده بود، حالا با توجه به سمت شما به عنوان مدير وقت اين موزه، آيا اين برنامه ادامهدار خواهد بود؟
هميشه بحثهاي زيادي در اين مورد بوده است و اساسا از نظر من اين اتفاق، اتفاق درستي است و با اين جريان موافق هستم. چون عقيده دارم كسي كه مجموعهدار ميشود، هر كاري را كه از ابتدا خريداري ميكند لزوما نگهداري نميكند، يعني مجموعهاش بر مبناي تفكر و ذهنيتي كه دارد و كسب ميكند و همينطور بر مبناي ارزش اقتصادياي كه دارد پالايش ميشود. يعني مجموعهدار يك سري كارها را ميخرد و نگهداري ميكند ولي يكسري ديگر را مدتي بعد ميفروشد و با پولش اثر جديدي ميخرد و آرام آرام مجموعهاش يكدست ميشود. در موزهها هم وضع بر همين منوال است يعني مثلا موزه هنرهاي معاصر يك تعريفي از معاصر بودن بايد داشته باشد، موزه ملي يك تعريف خاص خود و موزه فرش و موزههاي ديگر هم بر اســاس نامشــان تعريفي منحصر به خودشان دارند. به هر حال خيلي از آثار در زمان مديريتهاي متفاوت خريداري شدهاند و سليقهای عمل شده است. يعني شورايي براي تصميمگيري دربارها اين خريدها نبوده است. من معتقدم بايد شورايي براي بررسي اين آثار بگذارند و مانند همه جا كه اين قضيه مرسوم است، آثاري كه با موضوع موزه تناسب ندارند يا جايش را ندارند يا شرايط نمايش آن را ندارند، بفروشند و با پولش آثار متناسبي را براي موزهشان بخرند. در واقع معتقدم اگر هم تبادلات فرهنگي و بعد اقتصادي و هم كاربرد و پالايش مجموعه مد نظر قرار بگيرد اين جريان اتفاق درستي است. به عنوان مثال ما در موزه هنرهاي امام علي(ع)، ۱۵۰ اثر از یک هنرمند هم داريم. خب اين اتفاق بسيار غلطي است. اين در حالي است كه يك موزه بايد از هنرمندان معتبر ديگر كشور هم كه روي آن موضوع كار كردهاند، كار داشته باشد. زيرا موزه جنبه پژوهشي نيز دارد. يا مثلا خيلي بد است كه آثار يك كارگاه براي موزه خريداري شود، زيرا آثار كارگاهي گنجينههاي مناسبي براي يك موزه نيستند. بنابراين اگر متوليان بپذيرند، من با اين جريان كاملا موافق هستم و نگاهي كارشناسانه به اين موضوع دارم، البته نه از اين منظر كه چون به پول احتياج داريم، آثار را بفروشيم. متاسفانه در موزه امام علي (ع) اين اتفاق زياد افتاده است و خيلي از كارها اصلا با حال و هواي موزه سازگار نيستند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.